-در بررسي تأثير فلسفه بر معماري ، نگرش هاي متفاوتي وجود دارد، بعضي از آنها به معماري به عنوان يك بخش خاص كه الزماً با فلسفه اي خاص در هم تنيده است، نگاه مي كنند، در اين نگرش معماري به عنوان نمود و تجلي يك فلسفه خاص، ظهور پيدا مي كند و بیشتر به عنوان " فلسفه معماري " شناخته مي شود. معماري هيچ گونه فلسفه خاص و جدا از خود فلسفه ندارد. به عبارت ديگر، " فلسفه معماری وجود ندارد". اما اين بيان مانع از آن نمي شود كه فلسفه با معماري هماهنگ نباشد. تأثير اين دو بر يكديگر به صورت ساختاري است.
-تأثير ساختاري به معناي هماهنگي كلي تمام معارف آدمي با يكديگر است. به گونه اي كه هر كدام از معارف آدمي، مي تواند در معرفت ديگر او موثر باشد، هر چند كه اين تأثير و چگونگي آن، به صورت نا خود آگاه باشد . معمول است که در نگاه ساختاری، محقق به دنبال یک بسته پیش فرض ها یا زیر ساختار است تا بتوانند بنای معرفت را بر خاک آن زیر ساختار بنا کند.
-معماری و فلسفه ، در روزگار کنونی، از سالهای ۱۹۷۰ به این سو، به شکلی شگفت، همبسته از کار درآمدهاند. معماری و فلسفه، در همیشه تاریخ فرهنگ آدمی، دو پدیده بسته به هم بودهاند و پیوندهایی ناگسستنی، آن دو را به هم پیوند میداده است.
-اما آن بستگی و این پیوند، همواره پنهان و پوشیده بوده است. معماری، همواره نمود بیرونی و اندیشه فلسفی زیرساخت آن بوده است؛ و نگرش فلسفی، در همیشه تاریخ، لایه زیرینی بوده که رویه بیرونی آن، به شکل فضا و مکان آدمی ساخته، از راه کنش و آفرینش معمارانه شکل کالبدی به خود گرفته و جهان آفریده آدمی را شکل میداده است.
-اما با شکلگیری مدرنیسم و معماری مدرن ، پیوند پنهان میان معماری و فلسفه نیز به آشکارگی افتاد و معماری مدرن ، با زدودن و از میان برداشتن هرگونه راز و پوشیدگی، بر آن شد که معماری و مکان معمارانه شکلگرفته در چارچوب نگرش مدرنیستی، یکراست همچون نمودی از آرمانشهر دست آفریده مدرنیسم دیده شود.
-معماری، که همواره نمود بیرونی نگرش فلسفی چیره زمانه خود بود، در چارچوب بستگی سرراست و یکبهیکی که با اندیشههای فلسفی روزگار پسامدرن امروز یافت، به شکلی آشکار و به دور از هرگونه رازوری و پیچیدگی سرشتی، به سادگی دنبالهروی فلسفه شد. در گستره نگرش فلسفی، ژان فرانسوا لیوتار از وضعیت پسامدرن سخن گفت، ژیل دلوز به سرشت چندلایه و تاخوردگیها و پیچیدگیهای شناخت و معنا پرداخت و ژاک دریدا پای شالوده شکنی متن را به میان کشید.
-در پی این نگاره پردازیهای فلسفی، معماران نیز بیکار ننشستند؛ چندانکه بی درنگ سبکهای معماری پستمدرن، فولدینگ و دیکانستراکت پدیدار شد تا به جهان پیرامون آدمی رنگ، بو و معنایی دیگر بدهد .
-دیکانستراکشن عرصه ای بس وسیع دارد و بیش از همه فلسفه در این عرصه نقش اساسی را ایفا می کند.
-به اعتقاد اکثر نظریه ها فضا به عنوان یک منبع لایتناهی و در دسترس، موضوع و ماده جوهری معماری به شمار میرود. عموم معماران، فضا را اصلیترین یا یکی از اصلیترین عناصر معماری میشناسند. معماری در همه اعصار با روشنایی فضا، چند زمانی فضا، خلوص فضا، سبکی و سنگینی فضا، تنوع فضا، چند ارزشی بودن فضا، غنای فضا و این قبیل مفاهیم درگیر بوده است .
-مفهوم فضا ـ زمان که تداوم در زمان در آن مستتر است، در هنر و معماری با حرکت در درون فضا مصداق پیدا میکند. معماری به معنای مکانی که موجودیت جسمی یافته است، میتواند زندگی شود و پیموده شود یا میتواند اندازهگیری مکانی و اندازهگیری زمانی شود.
برای دیدن لیست کامل مطالب داخل این پاورپوینت قسمت "اطلاعات بیشتر" را ملاحظه نمائید.